جنگ روایت / دو رویکرد اصلی در فهم و پرورش تابآوری برجسته شدهاند
نخست، رویکرد تابآوری آموختنی (Instructed Resilience) که در روانشناسی مثبتگرا، آموزش و مشاوره توسعه یافته است. در این رویکرد، تابآوری مجموعهای از مهارتها و توانمندیهای فردی مانند تنظیم هیجان، حل مسئله، خوشبینی، ایجاد معنا و بهرهگیری از حمایتهای اجتماعی تلقی میشود که از طریق آموزش، تمرین ذهنی و مداخلات روانشناختی قابل ارتقاء است. آثار مارتین سلیگمن (Seligman, 2011) و کتاب The Resilience Factor اثر Reivich & Shatté (۲۰۰۲) از منابع کلیدی در این زمینه هستند. رسانهها در این رویکرد، عمدتاً در نقش آموزگار تابآوری عمل میکنند؛ ابزارهایی برای ترویج شیوههای مقابله مثبت، اطلاعرسانی علمی و الگوسازی موفقیت.
در برابر آن، رویکرد دوم یعنی تابآوری زیستنی (Embodied Resilience) قرار دارد که در مطالعات فرهنگی، انسانشناسی و سلامت بومی و انتقادی رشد یافته است. این دیدگاه بر آن است که تابآوری نه از مسیر آموزش، بلکه در دل تجربه زیسته، رنج تاریخی، حافظه جمعی، روابط روزمره و خلاقیت فرهنگی شکل میگیرد. مایکل آنگار (Ungar, 2011) و کیرمایر و همکاران (Kirmayer et al., 2012) این تابآوری را محصول سازگاری اجتماعی در دل بافتارهای فرهنگی و ساختاری ناهموار میدانند. رسانهها در اینجا، نه آموزگار، بلکه همراه و روایتگر رنجهای زیسته تلقی میشوند.
تابآوری ایرانی: تجربهای از نوع زیستنی در خلا آموزش
در بستر اجتماعی ایران که طی سالهای گذشته با بحرانهای مداومی مانند جنگهای ترکیبی، تحریم، ناامنی اقتصادی، فروپاشی سرمایه اجتماعی و آشفتگی سیاسی روبهرو بوده، تابآوری بیش از آنکه حاصل آموزش رسمی باشد، نوعی زیستن و سرکردن در دل دشواریهای روزمره بوده است. مردم، از کودک در محلهی محروم گرفته تا مادر در صف دارو، معلم در مدرسه بیامکانات، یا جوان بیکار در حاشیه شهر، تابآوری را بهمثابه بخشی از زندگی تحمل کردهاند، نه آموختهاند.
در این شرایط، روایتهای رسمی از تابآوری که عمدتاً بر مفاهیمی چون صبر، شهادت، قناعت، امتسازی و وعده آینده بهتر تکیه دارد، با تجربه زیسته بخش زیادی از مردم در تضاد قرار گرفته است. آنچه رسانه رسمی فضیلت مینامد، در بسیاری از موارد در ذهن مخاطب به رنج بیپاسخ و فشار بیپایان تعبیر میشود.
با تحلیل محتوایی گذرا درنقش رسانهها در روایتسازی تابآوری کوتاه مدت پس از جنگ اخیر میتوان دریافت مه
در جامعهای چندقطبی از حیث روایت، رسانهها نقشی تعیینکننده در شکلدهی به گفتمان تابآوری ایفا میکنند. رسانههای رسمی (اعم از صداوسیما و رسانههای دولتی) همچنان تلاش میکنند تا تابآوری را در چارچوب گفتمان مقاومت و ایثار بازتعریف کنند. در این فضا، تابآوری نوعی فضیلت اخلاقی-ایدئولوژیک تلقی میشود که از طریق پیوند با دین، شهید، تاریخ تمدنی، و استقامت در برابر دشمن معنا مییابد.
در نقطه مقابل، رسانههای فارسیزبان خارج از کشور با روایتی دیگر ظاهر میشوند. آنها تابآوری را بیشتر بهمثابه تحمل اجباری یک ساختار ناکارآمد تصویر میکنند و رنج مردم را نشانهای از سرکوب، ضعف مدیریتی و بیعدالتی نشان میدهند. در این رویکرد، تابآوری بیشتر نمود نوعی قربانیسازی و بیپناهی اجتماعی است.
اما شاید تأثیرگذارترین بستر در شکلگیری تابآوری زیسته، شبکههای اجتماعی داخلی باشند. کاربران در فضای دیجیتال، با طنز، روایت شخصی، میمها، استندآپهای اجتماعی، توییتهای اعتراضی یا روایتهای تجربی، به بازتعریف تابآوری میپردازند. در این فضا، تابآوری میتواند همزمان نشانهی مقاومت باشد و نشانهی خستگی؛ هم معنا داشته باشد و هم تهی از معنا تجربه شود. رسانههای اجتماعی به رسانههای خُردهروایت تبدیل شدهاند؛ راویان رنجی پراکنده، نامنسجم و عمیقاً انسانی.
شکافهای روایی، آسیبهای اجتماعی
همزیستی سهگانه این روایتها—رسمی، اپوزیسیونی، و زیسته—جامعه را وارد وضعیتی گفتمانی کرده است که در آن هیچ روایت واحد و فراگیری از تابآوری وجود ندارد.
مخاطب نمیداند به کدام صدا اعتماد کند: صدای اراده ملی یا صدای رنج فردی؟ صدای مقاومت یا صدای گریز؟
در چنین وضعیتی، شکاف بین روایت رسمی و تجربه زیسته به گسست روانی و شناختی منجر میشود. فرد ممکن است همزمان رنج ببرد، اما به زبان رسمی آن را معنا نکند؛ یا تلاش کند ایستادگی کند، اما خود را در روایت موجود بازنیابد. نتیجه این شکاف، فرسایش روانی، ازهمگسیختگی انسجام اجتماعی، رشد خنثیگرایی سیاسی، بیاعتمادی به رسانهها و در نهایت مهاجرت روانی گسترده است. افراد در فضای ذهنی، خود را از صحنه اجتماعی بیرون میکشند، حتی اگر فیزیکی همچنان در جامعه بمانند.
مدیریت روایتسازی تابآوری، ضرورتی اجتماعی
در جامعهای که تابآوری عمدتاً زیستنی است، نه آموختنی، رسانهها باید از نقش یکسویه آموزشی فاصله بگیرند و به مدیران روایتسازی اجتماعی تبدیل شوند. مدیریت روایت تابآوری به معنای ارائه یک روایت رسمی یکپارچه نیست؛ بلکه به معنای شنیدن صداهای مختلف، به رسمیت شناختن تجربههای ناهمگون، و تلاش برای اتصال معنایی بین آنهاست.
پراکندگی در دستمایهها و سبکهای تابآوری، بهویژه در شرایط پساجنگی، خود به یک معضل اجتماعی بدل شده است: نهتنها انسجام اجتماعی را تهدید میکند، بلکه امکان ترمیم روانی و مشارکت جمعی در بازسازی را نیز کاهش میدهد. رسانهها باید با هوشیاری، روایتهایی از تابآوری خلق کنند که نهتنها صبورانه، بلکه صادقانه، مشارکتی و چندصدایی باشند.
اگر تابآوری را همچنان به زبان ایدئولوژیک تقلیل دهیم و تجربه زیسته را نادیده بگیریم، آنچه باقی میماند نه تابآوری، بلکه تحملِ بیمعنای رنج است؛ و این، بزرگترین تهدید برای امید اجتماعی خواهد بود.