با شنیدن کلمۀ روایت، ذهن اغلب ما به سمتوسوی هنر میرود؛ وقتی این نام را میشنویم، به رمانها، رزمنامهها، قصههای عامیانه یا دستکم حکایتها فکر میکنیم. درست است که روایت ممکن است هنر باشد و هنر با روایت شکوفا میشود اما روایت چیزی است که همۀ ما در آن دست داریم. ما هر روزه و بارها روایتهای گوناگونی میسازیم. از همان لحظه که واژهها را کنار هم میچینیم در واقع دست به این کار میزنیم. همۀ ما، هر لحظه، روایتگر هستیم و نمیتوان روایت را از ما جدا کرد. ما انسانها ذاتاً موجوداتی قصهگو هستیم و قصه گفتن را دوست داریم. به همین دلیل است که دست به روایت میزنیم. ما همگی هم راوی هستیم، هم مخاطبان همیشگی روایت؛ هرچند شاید خودمان ندانیم.