در تاریخ بحرانهای انسانی، روایتگری نه صرفاً بازتابی از گذشته، بلکه ابزاری مؤثر برای احیای معنا، بازسازی هویت و شکلدهی به آینده است. جوامع پس از تجربه فجایع یا جنگها، نخستین گامهای بازسازی را از خلال روایت آغاز میکنند. از این منظر، بازخوانی علمی نقش حضرت زینب در بازنمایی و انتقال روایت قیام حسین ابن علی (ع)، نمونهای بارز از کنش روایتگری پسا بحران است که میتوان آن را در چارچوبهای نظری «Post-Conflict Narratives» بررسی کرد.
کنش ارتباطی حضرت زینب در دربار شام را نباید صرفاً یک سخنرانی عاطفی یا آیینی دانست. این رویداد، یک استراتژی اقناعی پیچیده در بستر پساجنگی و بحران هویتی بود؛ جایی که قدرت حاکم، با استفاده از رسانههای رسمی آن دوران، کوشید حقیقت کربلا را بهگونهای متفاوت بازنمایی کند. در کلام حضرت زینب، بهرهگیری ذاتی از سه مؤلفه اصلی اقناع ارسطویی – لوگوس (استدلال منطقی)، پاتوس (احساس) و اتوس (اعتبار شخصیت) – مشهود است و وی موفق شد روایتی جایگزین را شکل دهد که نهتنها روایت رسمی را به چالش کشید، بلکه به حافظه تاریخی شیعه و بخشی از سنت اعتراض جهانی نیز راه یافت.
مطابق با اصول سواد رسانهای مدرن، هر روایت رسانهای بازنماییای از واقعیت است، نه خود واقعیت. کنش حضرت زینب را میتوان نمونهای اولیه از تحلیل رسانهای و بهرهبرداری از زبان مشترک دانست. او با انتخاب آیات قرآن – که حتی برای مخاطبان غیرشیعه در شام نیز گفتمان مشترک محسوب میشد – توانست هژمونی معنایی حاکم را بشکند و قرائتی متفاوت از حقیقت ارائه دهد.
روایت حضرت سجاد (ع) در منابع اسلامی مبنی بر اینکه بسیاری از مردم در کربلا تصور میکردند با کشتن امام حسین (ع) به خدا نزدیک میشوند، نشانی است از موفقیت دستگاه تبلیغاتی اموی. این باور وارونه، نتیجه اقناع سیستماتیک بود. در برابر آن، حضرت زینب با کنش هوشمندانه خود، نهتنها روایت رسمی را افشا کرد، بلکه منطق آن را فرو ریخت. خطبه او در شام، برخلاف خطبه عاطفی در کوفه، بیشتر بر استدلال، مقایسه تاریخی، و تحلیل سیاسی مبتنی بود.
از منظر نظریههای روایتپژوهی، بهویژه دیدگاه اچ. پورتر ابوت در کتاب «سواد روایت»، کنش روایی حضرت زینب را میتوان یک «رخداد سازنده» دانست؛ رخدادی که مسیر حافظه جمعی را تغییر داد. چنین رخدادهایی، نقطه عطفی در روایتپردازی محسوب میشوند و بار معنایی جدیدی به زنجیره حوادث تاریخی میافزایند.
در مطالعات بینالمللی حوزه «روایتگری پسابحران»، پژوهشگرانی مانند Nordstrom، Rigney و Humphrey بر این باورند که روایت پس از جنگ، میتواند دو کارکرد متضاد داشته باشد: یا منجر به تداوم خشونت و تقابل شود، یا بستری برای بازسازی اعتماد، هویت و عدالت گردد. حضرت زینب با ایستادن در برابر قدرت غالب و بازگویی دقیق حقیقت، نشان داد که روایت میتواند سازوکار عدالت نرم، ترمیم هویت و ابزار مقاومت اخلاقی باشد.
تحلیل سبکشناسانه خطبه شام، نشان میدهد که حضرت زینب از تمثیلها، آیات قرآن و تقابلهای معنایی برای بازتعریف قدرت و عدالت بهره برد. تعبیر «یا ابنالطلقاء»، که اشارهای به تاریخ اسلام در فتح مکه دارد، مقایسهای هوشمندانه میان کرامت پیامبر در برخورد با دشمن و خشونت یزید در برابر خاندان پیامبر است. این سبک، نهتنها کنش اقناعی، بلکه یک مداخله بلاغی و فرهنگی بود.
نقش روایتگری حضرت زینب را میتوان در کنار نمونههایی از روایتگران نجاتیافته از فجایع معاصر، مانند نسلکشی رواندا یا نسل کشی بوسنی قرار داد. در این موارد نیز، روایت بازماندگان توانست علیه پروپاگاندای رسمی، حافظهای تازه بیافریند و مسیر عدالت و آشتی را هموار سازد.
در عصر حاضر که روایتها و اخبار در جریان رقابتهای رسانهای شدید، دستکاری میشوند، بررسی تاریخی این الگوها میتواند ما را در تحلیل بهتر پدیدههایی چون روایتگری بحران، سیاستهای رسانهای جنگی و مهندسی افکار عمومی یاری دهد. روایت حضرت زینب، الگویی از مقاومت فرهنگی در برابر قدرت ارتباطی است که بدون ابزار تکنولوژیک، تنها با زبان، منطق و اعتماد اجتماعی توانست حقیقت را به سطح عمومی بازگرداند.
از منظر بینارشتهای، این روایت را میتوان در تقاطع علوم ارتباطات، تحلیل گفتمان، روانشناسی پس از بحران، و نظریههای هویت فرهنگی تحلیل کرد. قدرت حضرت زینب در کنش گفتاری و توانمندی او در انتخاب نشانههای فرهنگی و دینیِ مشترک، نمونهای از تسلط بر ساختارهای معنایی جامعه هدف است.
امروز که نظریهپردازان سواد رسانهای و تفکر انتقادی بر ضرورت تربیت مخاطبان تحلیلگر تأکید دارند، بازخوانی نمونههایی چون کنش ارتباطی حضرت زینب، نه فقط برای شیعیان بلکه برای تمام انسانهایی که به حوزه ارتباطات اجتماعی علاقه دارند، واجد ارزش الگوبرداری است.
در پایان، میتوان گفت کنش حضرت زینب را نهتنها باید در بستر مذهبی، بلکه در سطح جهانی، تاریخی و علمی بررسی کرد. این کنش، نمونهای ماندگار از روایتگری، اقناع مقاومتی و بازسازی حافظه جمعی است؛ الگویی که در عصر جنگ روایتها، بیش از هر زمان دیگری میتواند الهامبخش نسلهای آینده باشد.