وقتی میراندا فریکر برای اولین بار مفهوم بی عدالتی معرفت شناختی Epistemic Injustice را به حوزه فلسفه وارد کرد ، برخی آن را به عنوان خشونت معرفت شناختی نیز تعبیر کردند
بی عدالتی که در ابراز نظر یا سخن گفتن از تجربه زیسته گروه فرودستان در برابر آتوریته کلام فرد فرادست نهفته بود و نظر مرجعی که به تبعیت از جایگاه برترش ، برتر انگاشته میشد.
در سالهای ۷۰ میلادی شق دیگری از این بی عدالتی تحت عنوان بی عدالتی هرمنوتیکی به ضعف در بیان تجربه زیسته برای مفاهیمی در بطن جامعه که هنوز نام مشخصی بران نهاده نشده بود ، اطلاق شد.
مفهومی چون آزار جنسی و انواعش از منظر زنان آزار دیده ای که هنوز خودشان درک منسجمی از آنچه برشان رفته بود نداشتند.
رسانه ها به میان آمدند و در سیر زمان خود ابزار ابراز بی عدالتی هرمنوتیک شدند برای تجربه های درک نشدنی …
اما از سوی دیگر همین رسانه ها بدل شدند به مرجعی که نظر صایب اش را به خورد جامعه میدهد وچون صدایش بلند است و فراگیر، پس برتر است و درست تر
رسانه ها روایت برتر هرمنوتیکی خود را ناعادلانه در چشم و مغز وباور های ما فرو میکنند و
ما مخاطبان ،دسته جمعی قربانیان این بی عدالتی معرفت شناختی می شویم
حتی وقتی تجربه و یا نظر متفاوتی داریم اما یارای مقاومت در برابر روایت برتر رسانه ها را نداریم.
دختر عریان علوم و تحقیقات و ماجرایش یک بی عدالتی هرمنوتیک است.
از هر وری که نگاهش کنی رسانه , داستان را به نفع نظر برتر و فرادستی خودش بلعیده است.
تامین امنیت در روایت تجربه ی زیسته انسانی ،بدون ترس از قضاوت ،بدون واهمه از درک نشدن و کوچک انگاشته شدن ،حتی در جایگاه خطا کار و قانون شکن و ساختار شکن، نیاز شهروندی مدرن است.
و مطالبه است از حکمران ،برای زیست امن و سالم در برابر خشونت های معرفت شناختی رسانه ها …
رسانه هایی که در بازنمایی سیستماتیک معنایی جهت یافته در برابر مخاطبان ، دست برتر را دارند.
دکتر ندا سلیمانی
پژوهشگر مطالعات رسانه و فرهنگ